شعر وغزلهای من

شعر چهار بیتی غزل

شعر وغزلهای من

شعر چهار بیتی غزل

اشعار مندرج در این وبلاگ متعلق به اینجانب می باشد و استفاده از آنها بدون ذکر منبع ممنوع است

پیام های کوتاه
  • ۱۸ تیر ۹۹ , ۰۳:۴۴
    فنا
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
پیوندها
بیا
بیا به خاطر اقاقیا
بیا برا دلتنگیه جمعه غروب
منتظرا
ببین
ببین که بی قرار شد
چشمان نرگس از غمه
فرزند صالح خدا
ببخش
ببخش نسیان مرا
منی که غرق عادتم
بنده نفس
اماره ها
بگیر
بگیر دست منتظر
به اعتبار وعده
توسل از سوی خدا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۳۶
حسن ناظم

سعی وصفایم ره بهشت بین الحرمین
سرمه چشمان من تربت پاک حسین
خواندی ام از دور و من امده ام میکده
مست شوم با می ساقی عطشان حسین
بی سر وپا آمدم با دل و جانم ببین
می شود این نام ثبت زائر کوی حسین
رحمت ناب خدا جاریه در مرقدش
کیست که حاشا کند شان و مقام حسین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۶:۴۳
حسن ناظم
قدحی پر کنم امشب که تو آیی در یاد
جان من ، زلف پریشان تو دادست به باد
دست بر ساغر و ما تشنه آن پیمانه
که به شربش سر سالم برود پاک به باد
میزند تار دمی در عجب از چشمانش
مطربی با طرب آمیخت و دل برد به داد
امشب این فاخته را درد عجیبی به دل است
یا خبر از تو رسد یا که بیایی در یاد
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۲۹
حسن ناظم
ز سکون شب برون آ تو به رقص بامدادی
ز طرب دمی بچرخ و بنشین به عشق و شادی
ز ستاره ها گذشتن گرچه کار ساده ای نیست
چو به صبح دل ببندی دگر هیچ چاره ای نیست
دگر اینکه من نباشم دگر اینکه او نباشد
همه تن به حکم واحد نگری دگر نباشد
به وصال او رسیدن شده مطلع و غروبم
که به شوق او به سازم زخمه بر طرب بکوبم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۰۶
حسن ناظم
تشویش یک گل سرخ در فصل ارغوانی
دلداری شقایق آغوش آسمانی
پس ازگرمای تابستان نوبت به مهر افتاد
فصلی که عاشقانه رنگی به بوم می داد
یک گل که خو گرفته با شور و حال این باغ
رنگش کمی پریده ، رفته است قرمز داغ
می داند هر سپیده یک بی شمار بر عکس
کم می شود زمان ماندن درون این عکس
تشویشی از درونش می آید و نداند
این جا کجای بازی است باید کجا براند
اما شبی شقایق حرفی ز دیگری گفت
از عشقی و وصالی از جام بهتری گفت
گفتا که عاشقانه بر باغ و گل نظر کن
در پای دلنشینی عزم فنا ، سفر کن
آنجا که مه جبینی از جنس نور باشد
بزمیست پر ز مستی پر از حضور باشد
دیگر نه جای بودن ، ریشه نکن در این خاک
ای یار آسمانی آغوش آسمانی باید رسی به افلاک
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۳:۲۶
حسن ناظم
کاش ای اهورایی در ساغر تنهایی
یک جرعه بی پایان ریزی به برم آیی
من کهنه غلام تو مستم به مقام تو
تو ساقی این تعمید غسال دل مایی
رندی کنم این گونه چرخان شوم این لحظه
وقتی که نباشد غم در ساغر مینایی
این دایره گردون بازیه دل مجنون
مستی به شراب عشق من ماندم و شیدایی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۵۸
حسن ناظم
آنچه دلم میبرد قامت رعنای اوست
جان مرا تازه کرد یک نگه چشم دوست
دل که تمنا نداشت یک گل بیتا نداشت
طاقت بلبل ربود عطر تولی دوست
میدمد از نای جان بلبل شیرین زبان
چه چه او ناشی از شوق تماشای دوست
ساقی اگر می ، دهد مطرب اگر نی زند
کار جهانم شود گردش در کوی دوست
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۸:۴۷
حسن ناظم
به بقای می فروشان به صفای باده نوشان
به شراب آسمانی به رهایی خموشان
به نگاهی از سر عشق به جهان و خلق انسان
به سری که رفته بر دار به تبسمی ز جانان
به دلی که مست یک گل شده در باغ و گلستان
به صدای دلنشینه طرب از مطرب باران
به هوای آن نگاهی که شدم از آن پریشان
به سرای خود بخوان و بچشان زجام حیران
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۵۷
حسن ناظم
مرا ببر به دام عشق به جام سرخ فام عشق
که از نگاه می فروش مست شدم به نام عشق
به یک بهانه ساز را به ضرب سینه ام بزن
که مبتلای او شدم به درد بی دوای عشق
نفیر نی که در طلب به داغ سینه آمده
بسوزد ار شعله زند به غربت مدام عشق
غمزه به غمزه گفت و من نکته به نکته یافتم
تجلیات مهر را به شرب در مقام عشق
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۳۶
حسن ناظم
بی سر وسامان شدم تا به تو آمد دلم
محو گلستان شدم طائر گرد گلم
عطر و نسیمش دمید تا که به جانم فتاد
واله و عطشان شدم آب بنه بر گلم
در سر مستانه ام تاخته دل دار من
چون که زمان را ربود فانی این محفلم
قرص رخش مه جبین عامل علم یقین
چون به یقین میرسم محرم این منزلم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۵ ، ۱۶:۱۴
حسن ناظم