شعر وغزلهای من

شعر چهار بیتی غزل

شعر وغزلهای من

شعر چهار بیتی غزل

اشعار مندرج در این وبلاگ متعلق به اینجانب می باشد و استفاده از آنها بدون ذکر منبع ممنوع است

پیام های کوتاه
  • ۱۸ تیر ۹۹ , ۰۳:۴۴
    فنا
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
پیوندها
بیا ضمیر عشق باش ، زمان صرف عاشقی
بیا کنار گل، بیا ، برای لمس رازقی
بیا ترانه ای بساز ، که شب شکن شود دمی
بیا و آتشی بزن ، به جان، به هست عالمی
طریق روی ماه تو ، نگار من به قدر جان
می ارزد ار تو باشی و من به طواف محرمی
کجاست اوج درک من ز مصدر تعالی ات
دمی که معتکف شوم به ناز چشم منعمی
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۴ ، ۰۷:۵۱
حسن ناظم
رهایی از دو چشمت را ، توانم نیست
مرا در خانه مهتابی بجز رویت، نگارم نیست
شهاب آسمان عشق گذشت از عمق چشمانت
در این روشنگری بودم ، که دیدم تن به جانم نیست
تنی از جنس نورم داد شعوری بود و شورم داد
در این پرواز بی پایان به جز درکش، حضوری نیست
به تنهایی او سوگند تمام هستی و ارکان
به مقیاس جلال او به قدر تار مویی نیست
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۵۲
حسن ناظم
به عشق تو صحرا به صحرا دویدم
به عشق تو شبها و شبها پی صبح سپیدم
به عشق تو بارون به عشق تو ساحل
فدای تو این دل فدای تو این دل
به عشق تو معنا شده تمام وجودم
شب و مستی و مهتاب هر آنچه که بودم
به عشق تو پر زدم و با تو پریدم
هر آینه جز تو کسی رو ندیدم
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۴ ، ۰۷:۱۶
حسن ناظم
به کوی دوست که رفتی گلایه ها بگذار
که در هوای عشق نباشد بجز عنایت یار
به جام می زدگان ، مست دائمان همیشه
خمار
به جز تو باده که ریزد ای صاحب اسرار
هوای میکده عشق به یکباره عطر تازه گرفت
پس از گشایش مویت به شکل بی تکرار
کلام عشق که خوشتر نباشد از آن سخنی
ببین چگونه می بردم در هوای آن دلدار
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۱۴
حسن ناظم
عشق عدم مصدر جمله ادراک هاست
زخم شهیدان عشق تازه ز فتراک هاست
هرکه یقین آورد موصف رحمان اوست
هرکه ندارد غمش باز رحیمش به جاست
عاقبت این پرده ها شش جهتش باز شد
راز عدم بسته و خارج این چرخه هاست
وصف چو گویم تو را جان زتنم می رود
جان شهیدان عشق رفته به شوق شماست
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۱۰
حسن ناظم
گفت بر دل شعله ای انگار هست
داغ عشقش زان شب دیدار هست
گفتمش می سوز اما بی گله
دل به دریا می زن اما یک دله
گفت آخر شوق مجنون را که داشت
درد لیلا جان دلخون را که داشت
گفتمش لیلا به جانت ریشه کرد
هر چه شد او اندر این اندیشه کرد
گفت امشب ساز تو بامن کمی همساز نیست
ناله هایم کوک این مضراب واین آواز نیست
گفتمش از دل چو آید یک نفس
گرکه حتی باشد از کنج قفس
باز با روح تو بازی میکند
عاشقانه کشف رازی میکند
گر مرا از باغ و بستان رانده اند
در قفس رندان به سازم خوانده اند
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۴ ، ۰۹:۴۶
حسن ناظم
اگرچه با امیدت بی نیازم
ببر ساقی شبی در کوی رازم
که آنجا با تو ماوا میکند دل
گذر از صد تمنا میکند دل
به سوسن های باغی جاودانی
که تنها من بدانم تو بمانی
به نوری از تعالی که به جان ریخت
به آن ساغر که با وحدت در آ میخت
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۴ ، ۱۹:۵۵
حسن ناظم
به هزار راه رفتم که تو را بیابم آخر
تو که اعتبار صبحی شفقی و نور باور
بعد از آن سجود ماندم غرق وسعتت به معنا
دل من دگر ندارد جز عنایتت تمنا
شب عاشقان بی دل نه شبی دراز باشد
که پس از طلوع ماهت همه کشف راز باشد
صنما بگیرو بستان هرچه مانده را ز هستم
ز شراب ناب ساقی به خود آمدم و مستم
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۴ ، ۱۰:۳۶
حسن ناظم

بر ما نظر نما ای معبود باده نوشان

تا در بر بیابم حال خوش خموشان

در کعبه نگاهت جای ملال و غم نیست

باید که مست باشند جام الست نوشان

در راه تو اگر پا سر یا که دل نهادیم

ما را تو رهبری کن در موجهای طوفان

تا ساحل لقایت جز با فنا نیاید

سالک که دل برید از هر چیز غیر جانان

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۴ ، ۰۸:۵۴
حسن ناظم
سر می نهم بر پای تو پر می شوم از های تو
از خانه بیرون می شوم با هو و با یاهوی تو
حرمی به جان افتاده تا بر جوش و پرشورم کند
این عشق سوزان میرسد از سوی تو از سوی تو
ما سر به دارانیم بس این دار دنیا شد قفس
ما ببر در این نفس تا جان شود همسوی تو
از خضر درمانی رسید سر داده را جانی رسید
تا باز قربانی کند جانی دگر در کوی تو
عیسی دمی در ما دمید از سرر آن آمد نوید
امشب هویدا می شود رحمت ز کوه تور تو
مستی و می آغشته شد بر خمم وحدانیو شد
یکتایی این رود ها در عمق دریاییه تو
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۴ ، ۱۰:۵۱
حسن ناظم