مستم ازین جام می ، باده ای از انگبین
شور مرا تازه کن ، در دل و جانم نشین
عشق تو باشد دوا ، بر دل مجروح من
نیست چو درمان مرا ، معجزه ای کن همین
می طلبد یک دله ، خیز و بتان را شکن
از سر بازاری ات ، کار جهان را فکن
چون که شوی یار ما ، هیچ غمت یار نیست
جز غم دوری ما ، بر دلت اصرار نیست
شور مرا تازه کن ، در دل و جانم نشین
عشق تو باشد دوا ، بر دل مجروح من
نیست چو درمان مرا ، معجزه ای کن همین
می طلبد یک دله ، خیز و بتان را شکن
از سر بازاری ات ، کار جهان را فکن
چون که شوی یار ما ، هیچ غمت یار نیست
جز غم دوری ما ، بر دلت اصرار نیست