شعر وغزلهای من

شعر چهار بیتی غزل

شعر وغزلهای من

شعر چهار بیتی غزل

اشعار مندرج در این وبلاگ متعلق به اینجانب می باشد و استفاده از آنها بدون ذکر منبع ممنوع است

پیام های کوتاه
  • ۱۸ تیر ۹۹ , ۰۳:۴۴
    فنا
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
پیوندها

۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

برای تسکین دلم ، مرحم جانانه ، دعاست

چون که به تسبیح توام ، نیست زمان و ماسواست

یوم ورود مطلعش ، سلام عاشقانه ایست

وادی توحید بدان ، مقصد بی نشانه هاست

کیست که آگهم کند ، مقصد و مقصود تویی

معبد و معبود من آن ، خالق بی کرانه هاست

مانده به جا ز کاروان ، زائر خواب مانده ای

شب شبه مدهوشی و عشق ، وعده ی عاشقانهاست
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۶ ، ۰۰:۰۲
حسن ناظم

پیمانه ای با هو زدم
ذکرت علی ع در سر نشست
یک جرعه مهمانت شدم

ای آنچنانی محو دوست
سجاده ات را باز کن
چون تیر در پای تو هست

در جنگ خندق در جمل
در اوج قدرت بردبار
شمشیر حق ، مرد عمل

ای بر تو سهل و محتمل
در های خیبر را بکن
ای پهلوان بی بدل

در شان تو هم راکعون
در وصف عشقت آمده
تطهیر و لا هم یحزنون

در نزدت ای مردانه مرد
کفشی که ده ها وصله داشت
بیش از خلافت جلوه کرد

ای مرد عدل و داد گیر
بر غاصب حقت وزیر
زیبنده نامت امیر

پاینده اسمت با غدیر
بی نام شبها کوچه ها
دستی ز درویشت بگیر

حسن ناظم رمضان ۱۴۳۸ شب قدر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۶ ، ۰۹:۰۹
حسن ناظم
سمت فنا می رود جان به تمنای عشق
تا به کجا می رود دل به تولای عشق
صورت آن ماه رو در پس آیینه ها
می بردم کو به کو وادی بینای عشق
سر به عدم داده را فرصت اقرار نیست
تا که کند گفتگو از مه بیتای عشق
بنده ی در پرده را شوق تو سازد رها
چون ز جهان کنده ها راهی دریای عشق
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۶ ، ۰۹:۴۰
حسن ناظم
گرچه که در ساحت دوست همچو خسی خمیده ام

چون تو به خواب من شدی ذره ی پر کشیده ام

ندانم از کجا شده این همه دل داده گی ام

فقط تو مانده ای و تو در ره آوارگی ام

گم شدم از خودم چنان که یافتنم محال شد

قسم به توحید تو عشق باعث این وصال شد

گفت تخلصت کجاست شاعر بی نام و نشان

گفتمش این شراب برد نام و نشان و روح وجان
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۶ ، ۰۷:۵۱
حسن ناظم
تا تو به خواب من شدی
بی خور و خواب گشته ام

شرب مدام من شدی
مست و خراب گشته ام

در طلبت دمم نبود
تا که تو را صدا کنم

زخمه به ساز دل زدی
تا که خدا خدا کنم

گویمت از فراق و تو
وعده قدر می دهی

قدر من آن زمان بود
که طرره از تو وا کنم

فاش نمیشود که ما
عاشق و معشوق همیم

اگر که در کوی تو جان
به غمزه ای فدا کنم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۶ ، ۰۰:۳۷
حسن ناظم