شعر وغزلهای من

شعر چهار بیتی غزل

شعر وغزلهای من

شعر چهار بیتی غزل

اشعار مندرج در این وبلاگ متعلق به اینجانب می باشد و استفاده از آنها بدون ذکر منبع ممنوع است

پیام های کوتاه
  • ۱۸ تیر ۹۹ , ۰۳:۴۴
    فنا
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
پیوندها

۲۶ مطلب با موضوع «طرب» ثبت شده است

تا که با عشق تو همراه و هم آوازه شدم

نای مطرب شدم و ساکن میخانه شدم

چون ندانست که در وادی بی غم ، غم نیست

غم ندانست جه سان عاشق و دیوانه شدم

من که در خواب تو بودم همه عمر و همه جا

بر سر دار چه زیباست ببین عاشق بیدار شدم

حال چشمی که خمارست به خمًار سپارم دیگر

من که با چشم تو دیدم ، خالی از انکار شدم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۰۱ ، ۱۲:۵۲
حسن ناظم

در وصف نمی اید
زیبایی چشمانت
در فهم نمی گجد
آن زلف پریشانت
باز عقل ربود ازمن
آن طره ریزانت
سالک ز چه رو ماندی
بازای که می خوانت
یک وعده ازو غافل
چونی که نمی ارزد
این عمر بدون آن
تابی که به مژگانت
در عشق مجالی نیست
چون عقل خیالی نیست
در راه حقیقت باش
تا زنده شود جانت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۸ ، ۱۶:۴۹
حسن ناظم
گفتم از آتش عشقت ، که مرا سوزانده
کان منی برده و خاکستر آن جا مانده
گفتم از نور دو چشمت که به راهم اورد
مطلع شعر مرا ، بیت تو زیبا کرده
گفتم از ساغر ساقی ، که به جانم میریخت
مستی ی هر شب ما ، ذکر تو بر پا کرده
گفتم از حال خوشم ، شور سماعی خاموش
پر شدن از خود و هر چیز که او پر کرده
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۰:۱۲
حسن ناظم
دوش آمد به برم
رقص کنان رقص سما
گفتمش این که , چه حالیست
چه حالید شما
صحبت پیر مغان را به که گویم
به که گویم , که مگوست
راز اهل دل و
اهل دل و اسرار خدا
سر بر آورد نگاری و
نگاری که به بزمم بنشست
گفت سالک بنگر آینه را
صوفیه کاشف اسرار شمایید شما
سر زدن بر سوی کویش
نتوانم ، نتوانم دیگر
این طریقیست که بی سر
که بی سر برود سوی خدا
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۸ ، ۰۱:۰۵
حسن ناظم
راز میگویم و من سرزده و حیرانم
باده عشق به من داد از آن عطشانم

فاش شد این که دو بال از سر جودش بخشید
حالیا میروم و در دو جهان پر رانم

سیر آفاق و عدم هر قدمش آگاهیست
او دمی داد که در رقص و طرب سییالم

گفت صوفی مگر این باده ی انگور نبود
گفتم این باده نبودست در این بادیه من میدانم
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۷ ، ۲۰:۲۴
حسن ناظم
صنما به ناز مژگان سر تره های افشان
به دمی مرا دوا کن نظری به جان ما کن
شب عشق میفروشان ، همه وعده از تو دادند
تو بیا به کوی ایشان ، همه وعده ها وفا کن
با تو گر به میگساری ، همه عمر می بنوشم
به کرم مرا ببخشا ، به طرب مرا فنا کن
بگذشت روزگاری ومقیم کوی اویم
چه از این دهد مرا به ، که بگویمش عطا کن
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۷ ، ۱۸:۲۹
حسن ناظم
شب آدینه و مهتاب رخی در بر من
وندرین شورجهان نیست شده در سر من
خواب چشمان تو را نیست مثال دگری
تاب من برده نگاهی که کند دلبر من
فاش شد راز من و صحبت هر بازاری
شده دیوانگی و پرسه بی مقصد من
گفتمش ای گل نایاب تو را میخواهم
گفت زین پرده برون آ و ببین گوهر من
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۷ ، ۰۹:۱۲
حسن ناظم
خواب دیدم که به بزمی سر و سودای تو بود

تا سحر وصف تو و مستیه در کوی تو بود

من مسکین به تمنای تو ، شعری گفتم

صله ای پیر مغان داد ، که از سوی تو بود

محو در معرکه بودم قدحی هم در دست

ساقی آمد که می اش ، راه به آسوی تو بود

خم وحدانیه عشقت ، به فنا برده تمامیه مرا

حیرتی ماند و عجب ، کان همه جادوی تو بود
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۲۶
حسن ناظم
وادی امنت ای صنم ، پناهگاه آخر است

که خلع میشود زتن ، هرکه از آن باخبر است

خاطر مست بادگان ، کی به تالمی رود

باده دیگرم بده ، که روی او در نظر است

به گفتگوی ما نشست ، ساقی و پیمان نشکست

که هرچه گفته ام از او ، از آن شراب اطهر است

چو به چشم ناز مطرب نگری ، بسان دریاست

و در آن وادی ایمن ، همه حیرت و تماشاست
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۲:۲۵
حسن ناظم
ای راز هویدا شو ای قافیه پیدا شو

ای شعر طرب انگیز اندر دل شیدا شو

جامی ز خم وحدت ما را زجهان برده

ای حال خوش مستی درمان غم ما شو

یارم به کجا یابم بی خور شده بیخوابم

بی نعل شدم بر طور ای نور هویدا شو

پیمانه ز سر رد شد بس شور به جان آمد

ساقی تو مدد فرما مطرب تو مداوا شو
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۶ ، ۰۸:۲۹
حسن ناظم