شعر وغزلهای من

شعر چهار بیتی غزل

شعر وغزلهای من

شعر چهار بیتی غزل

اشعار مندرج در این وبلاگ متعلق به اینجانب می باشد و استفاده از آنها بدون ذکر منبع ممنوع است

پیام های کوتاه
  • ۱۸ تیر ۹۹ , ۰۳:۴۴
    فنا
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
پیوندها

۱۲ مطلب با موضوع «مقام فقر» ثبت شده است

دیریست که با یاد تو من خانه نشینم چه کنم
آشفته دل و خسته ز هر مسلک و دینم چه کنم


تنها تر از آنم که به جز صرف ضمیرت دگرم باشد پیش
جز  یاد تو ام نیست به فکر و به زبانم چه کنم


آلوده ی عشقی شده ام پاک ، زمینی نشده
در محضرت ای خوبترین ، سرو چمانم چه کنم


گویند چرا غافل دنیا شده ای ، سر به خرابات زنی 
راه دگرم نیست و چون معتکف پیر مغانم چه کنم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۸ ، ۱۱:۲۴
حسن ناظم

روزی عاشق شوم و باز
به معشوق رسم
سر به سودای تو دارم
می شود زود رسم
در غلامیه تو ماراست
مقامی که به صد شاهی نیست
گو که تسبیه چه گویم
که به معبود رسم
میرود قافله عمر
چو باد و زتو غافل ماندم
فیض قدسیه تو را می طلبم
تا که به مقصود رسم
کاش میشد که شبی
یار به فریاد رسد
تا به اشراق حضورش
من بی خواب رسم

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۶ ، ۱۴:۲۱
حسن ناظم
گرچه که در ساحت دوست همچو خسی خمیده ام

چون تو به خواب من شدی ذره ی پر کشیده ام

ندانم از کجا شده این همه دل داده گی ام

فقط تو مانده ای و تو در ره آوارگی ام

گم شدم از خودم چنان که یافتنم محال شد

قسم به توحید تو عشق باعث این وصال شد

گفت تخلصت کجاست شاعر بی نام و نشان

گفتمش این شراب برد نام و نشان و روح وجان
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۶ ، ۰۷:۵۱
حسن ناظم
وادی امنت ای صنم ، پناهگاه آخر است

که خلع میشود زتن ، هرکه از آن باخبر است

خاطر مست بادگان ، کی به تالمی رود

باده دیگرم بده ، که روی او در نظر است

به گفتگوی ما نشست ، ساقی و پیمان نشکست

که هرچه گفته ام از او ، از آن شراب اطهر است

چو به چشم ناز مطرب نگری ، بسان دریاست

و در آن وادی ایمن ، همه حیرت و تماشاست
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۲:۲۵
حسن ناظم
تو در آغوش بارانی
هوای عشق میدانی
بگو با زاهدانْ عاشق
که این باشد مسلمانی
نه تسبیحی به کف داری
نه در سجاده، مسجودی
ولی از عشق او عطشان
همیشه گرد معبودی
عجب حالیست شیدایی
که سر بر دار میخندی
به جز در وصل معشوقت
به عشقی دل نمی بندی
بشوید دست از دنیا
هر آن کس را که می خواند
هوایی این چنین داری
چو در دل عاشقش ماندی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۶ ، ۱۰:۴۵
حسن ناظم
تو را چگونه گویمت
تورا چگونه خوانمت
تورا چگونه یابمت
که غایبی و بی نهایت
تو در درون سینه ای
تپش تپش کنار من
و من خمار ساغری
که پر شوم از این نهایت
تو را چگونه رو کنم
که هر طرف عیان تویی
تو معنی وصالیو
منم اسیر کویت
مرا کرامتی نما
در این طلب که کرده ام
که سخت مانده ام جدا
ز پیچ و تاب و ناز مویت
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۵ ، ۰۸:۴۸
حسن ناظم
مطرب مهتاب رو ، بودم و هستم تویی

بر سر بازار عشق ، من ننشستم تویی

من چه فروشم گهر ، در پس این ماجرا

مشتری و حجره دار ، سکه و گوهر تویی

جمله به عالم زدی ، نور تجلی و بعد

صاحب این قصه از ، اول و آخر تویی

از عدم ار سر گشود ، عشق شد اندر وجود

ظاهر و باطن در این ، نور مکرر تویی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۵ ، ۲۳:۲۵
حسن ناظم
شبست و مانده ای بدون ماهم

تورفتی و من ، اسیر یک نگاهم

چگونه پیدا کنم تو را

شراب کهنه ای و من ، خمار جامم

چگونه نجوا کنم تورا

من آن حدیث گنگ و نا تمامم

چه می شود رها شوم

چه می شود شوی پناهم

دریغ ازین عشق مگر توان کرد

که آخرین عجب تویی و من گواهم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۵ ، ۱۰:۵۵
حسن ناظم

به لباس مستمندان بنشین

که این تعالی ندهند مدعی را

به کمند موی عشقت 

چو شکار و بسته گشتی تو نکن دگر تقلا

به خمی ز درک وحدت 

چو که مست گشته باشی نشوی دگر مداوا

ملکا تو ناخدایی منم آن شکسته کشتی

که به جز تو نا امیدم ز تمام اهل دنیا

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۴۳
حسن ناظم
به هزار راه رفتم که تو را بیابم آخر
تو که اعتبار صبحی شفقی و نور باور
بعد از آن سجود ماندم غرق وسعتت به معنا
دل من دگر ندارد جز عنایتت تمنا
شب عاشقان بی دل نه شبی دراز باشد
که پس از طلوع ماهت همه کشف راز باشد
صنما بگیرو بستان هرچه مانده را ز هستم
ز شراب ناب ساقی به خود آمدم و مستم
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۴ ، ۱۰:۳۶
حسن ناظم