شعر وغزلهای من

شعر چهار بیتی غزل

شعر وغزلهای من

شعر چهار بیتی غزل

اشعار مندرج در این وبلاگ متعلق به اینجانب می باشد و استفاده از آنها بدون ذکر منبع ممنوع است

پیام های کوتاه
  • ۱۸ تیر ۹۹ , ۰۳:۴۴
    فنا
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
پیوندها

۳۳ مطلب با موضوع «وحدت» ثبت شده است

مطرب بزن به سازت ، ساقی بریز باده

من رفته ام بسویش ،مردانه سر نهاده

 

گویا بی تو مجنون ، حال طرب ندارد

شاید که بی تو لیلا ، هجران به دل فتاده

 

گر مدعی بداند ، سرر منو تو چون است

دست عجب بیاید ، وا سازد این افاده

 

در پرده چون نگه کرد ، سالک ندید چیزی

جز خود خدا و مطرب در کثرت اوفتاده

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۰۲ ، ۱۷:۲۷
حسن ناظم

آن لحظه پر حادثه چشمان تو زیباست

آنجا که حقیقت نه سرابست و نه رویاست

 

آن لحظه صدایم کن و من را نگران باش

من در پی تو آمده ام عشق، عیان باش

 

دستی که مرا میبردم دست تو باشد

شوقی که مرا می کشدم وصل تو باشد

 

از کثرت نومید به توحید نظر کن

تا حان حقیقت همه آیین تو باشد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۰۰ ، ۰۹:۰۴
حسن ناظم
هوای عشقت ، به سرم
نگاه توست ، در نظرم
ببین که آواره شدم
کوی به کو ، در سفرم
بده نجاتم ای صنم
اسیر و در بند تنم
بگو چگونه پر زنم
که سر به جنت بزنم
رانده مرا ، گناه من
تو می شوی پناهم
پس از همه جدال ها
تو می شوی گواهم
به سان عشق اولین
که در ازل ، شناختم
به عشق میرسم به تو
زمانه بی خود شدنم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۷ ، ۲۱:۱۷
حسن ناظم

چون هم نظرش گشتم ، آن شور هویدا شد

در باب طلب بودم ، معشوق که پیدا شد


من مست نبودم از ، آن جام اهورایی

با ساغر عشق آمد ، این قائله برپا شد


گفتند نمیابی ، یک سجده به جا ماندست

عاشق که شدم او هم ، در سجده یکتا شد


حق خواست که آدم شد ، در کثرت آدم ها

با عشق یکی گردند ، چون قطره که دریا شد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۷ ، ۱۰:۱۸
حسن ناظم

در وادی عشق اصل و مبنا هستند

آنها که ز باده های معنا مستند

از ساغر وحدت ار تورا هم بدهند

در چشم خدا بین همه اجزاء جهان او هستند

آن منتظرانی که ز آیین هایند

گویید بیایند که اینجا همگی یک دستند

ادراک شبانگاهی ما درسی بود

تا باز شود چشم و بگویم همه یک جان هستند

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۷ ، ۰۸:۳۸
حسن ناظم
چون مست وحیرانم بیا ، ای عشق عطشانم بیا
ای جرعه بر جانم نشین ، ای شعر بارانم ، بیا
تفسیر کردند از ازل ، عشق تو تفسیری نداشت
آن اینه بی پرده بود ، آن خواب تعبیری نداشت
ای قدسیان افلاک را ، در می نوردم با شما
این وصل ممکن می شود در حلقه برد و سما
صورت گری آمد ز چین گفتا که معشوقت کجاست
گفتم که او پنهان شده در معنی آیینه هاست
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۷ ، ۰۸:۲۵
حسن ناظم
تو در ، تو در میان جانی ، تو فارغ از نشان و بی نشانی

چو در شبم ، خراب کن ، تمام تاری و غمم که تو امید جاودانی

گذر کنم ز کوی تو ، چو بسته ام به موی تو ، دگر ندارم آشیانی

شراب کهنه ای بده ، که در طرب رها شوم ، چو مرغ آسمانی

هزار توست عشق تو ، در این خمار گم شدم ، بگو ره نهانی

چو از تو جویم ، به سر نیابم ولی به دل چو بنگرم ، تویی تمام این معانی

شبی به بزمم ، شرر فکنده نگاه پر شراره ات ، تو ای فزون مهربانی

به عشق تو در آتشم ، به شعله ها ولی خوشم ، که میرسم به صبح زندگانی

چه ماندن و چی رفتی ، چه بودن و نبودنی ، تو فارغ از زمان و لا مکانی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۶ ، ۱۲:۲۱
حسن ناظم
سمت فنا می رود جان به تمنای عشق
تا به کجا می رود دل به تولای عشق
صورت آن ماه رو در پس آیینه ها
می بردم کو به کو وادی بینای عشق
سر به عدم داده را فرصت اقرار نیست
تا که کند گفتگو از مه بیتای عشق
بنده ی در پرده را شوق تو سازد رها
چون ز جهان کنده ها راهی دریای عشق
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۶ ، ۰۹:۴۰
حسن ناظم
چه زمان شود تو بر من
من بی نوای عاشق خم وحدتت چشانی

چه زمان شود تو جانا
که تو محرمم بدانی به طواف آسمانی

چه زمان شود بخوانی
و بگوئیم که برخیز زین حجاب نفس آنی

چه زمان شود دوباره
در جنتت گشایی غرق رحمتم نمایی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۰:۴۴
حسن ناظم
می ، بزنم ز جام او مست شوم به نام او

او که رهانیده مرا ، از ظلمات و های و هو

خرمم از حدیث عشق ، کیش مراست ریشه عشق

آمده ام به شور و شب رو به فناست پیش عشق

رخوت جان ما گرفت صولت بیداری و نور

محو تماشا شده ام ، او همه ادراک و حضور

بیش مکن گلایه از ، دوری معشوق به پا

به چشم جان نما نظر ، نیست جز او در بر ما
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۶ ، ۱۰:۴۸
حسن ناظم