شعر وغزلهای من

شعر چهار بیتی غزل

شعر وغزلهای من

شعر چهار بیتی غزل

اشعار مندرج در این وبلاگ متعلق به اینجانب می باشد و استفاده از آنها بدون ذکر منبع ممنوع است

پیام های کوتاه
  • ۱۸ تیر ۹۹ , ۰۳:۴۴
    فنا
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
پیوندها

۱۴ مطلب با موضوع «پروانگی» ثبت شده است

به قمار عشق من، تو
سر بی قرار من ، تو
همه سایه ها فریبند
همه سایه سار من ، تو
نگران ناز لیلی 
سر اواره مجنون
سر من کسی ندارد
همه سر بهانه ام ، تو
سر اینکه گشت شیدا
به دو جام وصل عارف
من ازین هوا که مستم
می و پیمانه ی من ، تو
دگران خبر ندارند
ز نوای ساز مطرب
منه با خبر سمائی
مرکز طواف من ، تو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۰۲ ، ۰۶:۴۹
حسن ناظم

گفت فنا می شوی
گفتمش از عشق تو
گفت چه سان یافتی
رمز فنا و بقا

گفت ، خریدار من
گفتمش ای دل ربا
اخر این قصه را
کی تو بگویی به ما

آنچه که خود داده ای
حال طلب می کنی
من به طلب مانده ام
کاش بخواهی مرا

رمز خدایی شدن
رفتن و فانی شدن
کاش بخواند تو را
تا که نمانی بجا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۸ ، ۰۷:۱۴
حسن ناظم
چونکه دلدار تو بودی
به سر دار شدم
در پی عشق تو بودم
با تو بیدار شدم
گفت ساقی می و مطلب
به تمامت دادم
گفتم از انچه تو دادیست
گرفتار شدم
صبر ایوب ندارم
که به وصلت برسم
من اسیر چشم آن
مطرب خممار شدم
اربعینی بگذشت
از غم هجران فریاد
نرسیدم به تو و
باز به تکرار شدم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۸ ، ۱۰:۱۳
حسن ناظم
و من آنم که به شوقت
سر مجنون دارم
و تو آنی که به لب
شهد عسل گون داری

من به تکرار بگویم
که تو را میخواهم
تو به بازار نیایی
که هزار عاشق دلخون داری

تو بگو بر چه مدار است
به گرد تو طواف دائم
ای که در بارگهت
این همه مجنون داری

گفتمش من نگرانم
که از آغوش تو یک آن نروم
گفت این هزل مگو
تا که به شعرت دل دلخون داری
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۷ ، ۰۹:۱۱
حسن ناظم
نمیدونم این حس همین حس پرواز

کجا در وجودم چگونه شد آغاز

نمیدونم اونجا کجای زمان بود

که پروا نکردم ز سودای پرواز

تو پروانه گی ها توی خستگی ها

تو اوج و فرودم تو شمعم شدی باز

کنار سپیده ، یه کم بی قرارم

نشونی ز شب نیست منم راز این راز
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۶ ، ۰۶:۵۲
حسن ناظم
ای شکوهت بیکران
در قلب این عاشق بمان
ای تو مهر ماندنی
ما را تو ای جانان بخوان
هم رهاتر می شوم
هم عشق ممکن می شود
با حضورت ای صنم
ِلبریزم از شور نهان
ما اسیران غمت
شادیم با اذکار تو
ای تو ذکر ماندنی
هر چیز جز تو در خزان
جمله دلهایی که در
دلتنگیت پر میکشند
باغ رضوان و جنان
باد عاقبت ماوایشان
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۵ ، ۰۹:۱۴
حسن ناظم
در گردشم پروانه وار می چرخم امشب چون غبار
بعد از فنا وسوختن بر شمع چشمانش دچار
اینک منم یا نیستم این سان که گویم کیستم
از خود چو بیرون آمدم ناید نشانی جز ز یار
یک اوج وحدانی پدید ، آمد جهان شد نا پدید
این عالم از ادراک عشق عمق وجودش آشکار
در وسعتش بر سجده بود خیل ملایک تا عدم
آنجا که فانی شد زمان در حلقه موی نگار
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۵ ، ۱۱:۰۱
حسن ناظم
یک سحر از عشق خواند ، مرغ سحر آیه ای
فاش از اسرار گفت ، از رخ در دانه ای
شمع گرفتار بود ، شعله به جان میکشید
خواست و پروانه شد ، واله و دیوانه ای
جمله اذکار عشق ، روشنی نور اوست
نیست از این خوش ترم ، باده و پیمانه ای
اینکه تمنای دوست یک نفس از جان جدا
باشدم این عشق نیست ، گر که تو جانانه ای
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۱۰
حسن ناظم
صدای پای عشق را شنیده ام در قصه ها
بیا که حس تازه ای پیدا شود در واژه ها
بیا و نور ماه باش در کوچه های شب بتاب
بیا که دل نمیرود جز به نوازشت به خواب
کنار این دل دادگی پر شدم از پروانگی
ببین که شعله میزند پرم در این آزادگی
سحر جز از آتش شمع خاطره ای به یاد نیست
کجایی پروانه را که گویدت که بود و کیست
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۴ ، ۱۴:۲۵
حسن ناظم
به شمعی رسیدم که نور تو دارد
به پیمانه ای کز سبوی تو آمد
به پروانگی رفت تمام وجودم
گهی گرد رویت گهی در سجودم
سفر کرده ام من به قد قامت عشق
نظر بازی ما شد از ساحت عشق
به یاد دو چشمت چو ابری غمینم
شبی عاشقانه به دریا نشینم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۴ ، ۱۱:۰۹
حسن ناظم