بارانی
سه شنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۴۵ ق.ظ
تو ای بیتاب بارانی حدیث عشق میدانی
به غربت مبتلا مانده تو از چشمی پریشانی
شب و دلتنگی پرواز نخواهد ماند و خواهد شد
طلوع صبح روشن را به چشمت باز می بینی
در آن مطلع در آن مقصد در آن معراج نورانی
ز قید و بند آزادی در آن پرواز روحانی
کدامین مقصدی ای عشق که با احساس می آیی
که در جانهای مشتاقان تو پیدایی تو پیدایی
به غربت مبتلا مانده تو از چشمی پریشانی
شب و دلتنگی پرواز نخواهد ماند و خواهد شد
طلوع صبح روشن را به چشمت باز می بینی
در آن مطلع در آن مقصد در آن معراج نورانی
ز قید و بند آزادی در آن پرواز روحانی
کدامین مقصدی ای عشق که با احساس می آیی
که در جانهای مشتاقان تو پیدایی تو پیدایی