تو در میان جانی
سه شنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۲۱ ب.ظ
تو در ، تو در میان جانی ، تو فارغ از نشان و بی نشانی
چو در شبم ، خراب کن ، تمام تاری و غمم که تو امید جاودانی
گذر کنم ز کوی تو ، چو بسته ام به موی تو ، دگر ندارم آشیانی
شراب کهنه ای بده ، که در طرب رها شوم ، چو مرغ آسمانی
هزار توست عشق تو ، در این خمار گم شدم ، بگو ره نهانی
چو از تو جویم ، به سر نیابم ولی به دل چو بنگرم ، تویی تمام این معانی
شبی به بزمم ، شرر فکنده نگاه پر شراره ات ، تو ای فزون مهربانی
به عشق تو در آتشم ، به شعله ها ولی خوشم ، که میرسم به صبح زندگانی
چه ماندن و چی رفتی ، چه بودن و نبودنی ، تو فارغ از زمان و لا مکانی
چو در شبم ، خراب کن ، تمام تاری و غمم که تو امید جاودانی
گذر کنم ز کوی تو ، چو بسته ام به موی تو ، دگر ندارم آشیانی
شراب کهنه ای بده ، که در طرب رها شوم ، چو مرغ آسمانی
هزار توست عشق تو ، در این خمار گم شدم ، بگو ره نهانی
چو از تو جویم ، به سر نیابم ولی به دل چو بنگرم ، تویی تمام این معانی
شبی به بزمم ، شرر فکنده نگاه پر شراره ات ، تو ای فزون مهربانی
به عشق تو در آتشم ، به شعله ها ولی خوشم ، که میرسم به صبح زندگانی
چه ماندن و چی رفتی ، چه بودن و نبودنی ، تو فارغ از زمان و لا مکانی
۹۶/۰۵/۱۷