این قافله سالار ندلرد
سقای علمدار ندارد
بر نیزه سر عشق نهادند
طاقت که دگر
زینب (ع)غمخوار ندارد
سر چون که به نزدیک بیامد
دیدند که خونیست
ستونی ز کجاوه
عشق تو شها
مرهم و انکار ندارد
این قافله سالار ندلرد
سقای علمدار ندارد
بر نیزه سر عشق نهادند
طاقت که دگر
زینب (ع)غمخوار ندارد
سر چون که به نزدیک بیامد
دیدند که خونیست
ستونی ز کجاوه
عشق تو شها
مرهم و انکار ندارد
گریان تو هر ذره دنیاست ، حسین(ع)
عالم به تمنای تو مولاست ، حسین(ع)
بی عشق تو عشقی نشود با معنا
دلداری تو مرهم دلهاست ، حسین(ع)
پروانگی ام را تو ببین ، سوخته ام
ای شمع که در واقعه تنهاست ، حسین(ع)
آن ساغر وحدت که توباشی ساقی
یک جرعه مرا اوج تولی ست ، حسین(ع)
پیش تو
من از عشق
چه گویم
ای رد شده از خود
به تولی
عشق است
دلاور یل طاها
عباس علی (ع)
نور معلی
سقای حرم
ساقی طفلان
سلطان ادب
فاتح دل ها
حاجت به دلم بود
دهانم نگشودم
دریای کرم
داد به من
حاجت دل را
پیمانه ای با هو زدم
ذکرت علی ع در سر نشست
یک جرعه مهمانت شدم
ای آنچنانی محو دوست
سجاده ات را باز کن
چون تیر در پای تو هست
در جنگ خندق در جمل
در اوج قدرت بردبار
شمشیر حق ، مرد عمل
ای بر تو سهل و محتمل
در های خیبر را بکن
ای پهلوان بی بدل
در شان تو هم راکعون
در وصف عشقت آمده
تطهیر و لا هم یحزنون
در نزدت ای مردانه مرد
کفشی که ده ها وصله داشت
بیش از خلافت جلوه کرد
ای مرد عدل و داد گیر
بر غاصب حقت وزیر
زیبنده نامت امیر
پاینده اسمت با غدیر
بی نام شبها کوچه ها
دستی ز درویشت بگیر
حسن ناظم رمضان ۱۴۳۸ شب قدر