شعر وغزلهای من حسن ناظم

شعر چهارپاره غزل حسن ناظم

شعر وغزلهای من حسن ناظم

شعر چهارپاره غزل حسن ناظم

شعر وغزلهای من حسن ناظم

اشعار مندرج در این وبلاگ متعلق به اینجانب می باشد و استفاده از آنها بدون ذکر منبع ممنوع است حسن ناظم

پیام های کوتاه
  • ۱۸ تیر ۹۹ , ۰۳:۴۴
    فنا
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
پیوندها
گر مرا مستانه می خوانی بیا
گر سری دیوانه می خواهی بیا
گر که با جان ربنا را گفته ای
سر به دار عشق و قربانی بیا
بند تن زندان ابرار من است
گر رها از بند و زندانی بیا
پر زدم با شوق رویش بی هوا
گفت بنگر گرکه سیمرغی و وحدانی بیا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۵ ، ۱۶:۲۵
حسن ناظم
در بند عشق آمد دلم

از هرچه جز او رسته ام

فانی شدم در این عدم

فارغ ز دار و هستی ام

دریای وحدت ، نور و جام

حس حضورش بر مدام

از خویش خالی می شوم

این خم که می آید به کام
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۵ ، ۰۸:۰۵
حسن ناظم
مطرب نوایی تازه کن این عشق را آوازه کن
با می پرستانت ببر ما را ببر ما را ببر
با جمع مستانت ببر ما را ببر ما را ببر
مطرب به چنگ و عود زن از عالم لاهوت زن
چرخان و حیرانت شدم ما را ببر ما را ببر
حالا شدم پر شور و شر ما را ببر ما را ببر
مطرب نگاهت آشناست انگار چشمان خداست
نوری درونم شعله زد ما را ببر ما را ببر
این نور از چشم شماست ما را ببر ما را ببر
مطرب به سازت بارها خالی شدم از دردها
ای درد و ای درمان عشق مارا ببر ما را ببر
دریای بی پایان عشق ما را ببر ما را ببر
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۵ ، ۲۱:۱۴
حسن ناظم
بشارت میدهم بر عشق
بشارت میدهم بر نور

که از شب میتوان رد شد
به قدری پر ز شوق و شور

در این شیدا شدن انگار
تمام سایه ها گم شد

بشارت میدهم پرواز
به بال عشق ممکن شد

شرابش را که در جامم
فرو میریخت میدیدم

در آن اشراق ربانی چنان فانی شدم
گفتم مبارک باد توحیدم

شکستنهای پی در پی که بعد از سیب حوا شد

بشارت میدهم اکنون که راه وصل پیدا شد
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۵ ، ۱۱:۴۷
حسن ناظم
در هوا و کوی دوست ، حال ویرانی نکوست

ای خراباتی بدان ، نو شدن دلخواه اوست

گر که با سنگی زند ، شبشه ای را بشکند

بار دیگر نو کند ، خلق مینا کار اوست

بسته بودم بر زمین ، بنده سودا ، غمین

او مرا از من برید ، درک آزادی نکوست

هر که بر کویش رود ، وصل بر مویش شود

خود سرش را میدهد ، بر سر جادوی دوست
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۵ ، ۱۱:۴۲
حسن ناظم
عاقل و دیوانه نشو بسته به کاشانه نشو

چون به حقیقت آمدی از در این خانه نشو

مقصد مستان همه عشق ، باده پرستان همه عشق

از خم توحید بزن ، کثرته در بند نشو

گرچه که او دیده شود در همه ابعاد جهان

کار جهان مجاز و وهم ، عاشق آئینه نشو

شرب تو بر مدام باد ساغر تو به کام باد

چون در این خانه زدی در پی بیگانه نشو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۵ ، ۰۸:۳۶
حسن ناظم
شبست و مانده ای بدون ماهم

تورفتی و من ، اسیر یک نگاهم

چگونه پیدا کنم تو را

شراب کهنه ای و من ، خمار جامم

چگونه نجوا کنم تورا

من آن حدیث گنگ و نا تمامم

چه می شود رها شوم

چه می شود شوی پناهم

دریغ ازین عشق مگر توان کرد

که آخرین عجب تویی و من گواهم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۵ ، ۱۰:۵۵
حسن ناظم
تنم تبدار عشق است و نگاهم غرق چشمانش
به دل مجنون او گشتم ، چو دادم سر به دیدارش
چنانم خواند و آتش زد ، بر این پروانه مفتون
که هست و هستیم را سوخت ، به گرد شمع بیدارش
هم آئینه پر از او شد ، هم آن آئینه خالی بود
عجب آمد به عقل من ، کجا شد عشق تکرارش
بیاور باده ای دیگر ، نگه دارم در این باور
که فرعون درونم را ، کنم موسی به گفتارش
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۵ ، ۰۸:۳۱
حسن ناظم
آوای درونم را بشنید و جوابم داد
آن مطرب بارانی از آب حیاتم داد
حیران رخش گشتم سرگشته در گردون
او عشق به جانم ریخت از کوزه شرابم داد
مستان همه در شور و در شوق تو چرخانند
او عامل این شوق و او آنکه نجاتم داد
هر سوی نظر کردم شد کعبه و شد قبله
چون در دل دریایی هر قبله که بادا باد
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۵ ، ۰۹:۴۳
حسن ناظم
ای شکوهت بیکران
در قلب این عاشق بمان
ای تو مهر ماندنی
ما را تو ای جانان بخوان
هم رهاتر می شوم
هم عشق ممکن می شود
با حضورت ای صنم
ِلبریزم از شور نهان
ما اسیران غمت
شادیم با اذکار تو
ای تو ذکر ماندنی
هر چیز جز تو در خزان
جمله دلهایی که در
دلتنگیت پر میکشند
باغ رضوان و جنان
باد عاقبت ماوایشان
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۵ ، ۰۹:۱۴
حسن ناظم