تو چون چشمه ساران
زلالی و جاری
تو همزاد باران
تو از بطن خاکی
درختی شکفته
تو سروی خرامان
رسیده به خورشید
به سر شور و امید
سراسر بهاران
نشد صورت عشق
بدون نگاهت
بیاید در امکان
سحر جان بیشه
پر از عطر شبنم
تو در پرده پنهان
و من باز آرام
نشستم کنارت
ولی گیج و حیران
کجا خواهد آمد
کجا رفته اصلا
چرا من غزل خوان
تو را دوره کردم
تو در من نبودی ؟
در آن شور عریان
زلالی و جاری
تو همزاد باران
تو از بطن خاکی
درختی شکفته
تو سروی خرامان
رسیده به خورشید
به سر شور و امید
سراسر بهاران
نشد صورت عشق
بدون نگاهت
بیاید در امکان
سحر جان بیشه
پر از عطر شبنم
تو در پرده پنهان
و من باز آرام
نشستم کنارت
ولی گیج و حیران
کجا خواهد آمد
کجا رفته اصلا
چرا من غزل خوان
تو را دوره کردم
تو در من نبودی ؟
در آن شور عریان