آن باده ی انگور نبود
دوشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۷، ۰۸:۲۴ ب.ظ
راز میگویم و من سرزده و حیرانم
باده عشق به من داد از آن عطشانم
فاش شد این که دو بال از سر جودش بخشید
حالیا میروم و در دو جهان پر رانم
سیر آفاق و عدم هر قدمش آگاهیست
او دمی داد که در رقص و طرب سییالم
گفت صوفی مگر این باده ی انگور نبود
گفتم این باده نبودست در این بادیه من میدانم
باده عشق به من داد از آن عطشانم
فاش شد این که دو بال از سر جودش بخشید
حالیا میروم و در دو جهان پر رانم
سیر آفاق و عدم هر قدمش آگاهیست
او دمی داد که در رقص و طرب سییالم
گفت صوفی مگر این باده ی انگور نبود
گفتم این باده نبودست در این بادیه من میدانم
۹۷/۱۲/۱۳