من بنده شدم بر عشق
پاینده شدم در عشق
از آتش جان سوزی
آکتده شدم با عشق
شوری است بر انگیزد
در جان و دلم ریزد
هیهات بی انگیزد
در آتش و داغ عشق
لب تشنه , بره هامون
عشقی که کند افسون
من آب نمیخواهم
جز از ید پیر عشق
این نکته که میخوانی
معنی نکنی آنی
بس شرح و سخن دارد
اقلیم عظیم عشق