شعر وغزلهای من

شعر چهار بیتی غزل

شعر وغزلهای من

شعر چهار بیتی غزل

اشعار مندرج در این وبلاگ متعلق به اینجانب می باشد و استفاده از آنها بدون ذکر منبع ممنوع است

پیام های کوتاه
  • ۱۸ تیر ۹۹ , ۰۳:۴۴
    فنا
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
پیوندها
هوای عشقت ، به سرم
نگاه توست ، در نظرم
ببین که آواره شدم
کوی به کو ، در سفرم
بده نجاتم ای صنم
اسیر و در بند تنم
بگو چگونه پر زنم
که سر به جنت بزنم
رانده مرا ، گناه من
تو می شوی پناهم
پس از همه جدال ها
تو می شوی گواهم
به سان عشق اولین
که در ازل ، شناختم
به عشق میرسم به تو
زمانه بی خود شدنم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۷ ، ۲۱:۱۷
حسن ناظم

چون هم نظرش گشتم ، آن شور هویدا شد

در باب طلب بودم ، معشوق که پیدا شد


من مست نبودم از ، آن جام اهورایی

با ساغر عشق آمد ، این قائله برپا شد


گفتند نمیابی ، یک سجده به جا ماندست

عاشق که شدم او هم ، در سجده یکتا شد


حق خواست که آدم شد ، در کثرت آدم ها

با عشق یکی گردند ، چون قطره که دریا شد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۷ ، ۱۰:۱۸
حسن ناظم
به سرم ، هوای عشقت
درد من ، دوای عشقت
آمدم به جان نثاری
بشوم فدای عشقت
تب کهنه ، بیقراری
جان خسته ، بردباری
چه شود ، که با من آید
نظری ، نگاه عشقت
دگران خبر ندارند
که تو را چگونه خواهم
همه جان و تن ببازم
سر ماجرای عشقت
به امید صبحگاهی
که در این بند نباشم
مطلعی که سر بریده
برسم به پای عشقت
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۷ ، ۰۸:۴۸
حسن ناظم

در وادی عشق اصل و مبنا هستند

آنها که ز باده های معنا مستند

از ساغر وحدت ار تورا هم بدهند

در چشم خدا بین همه اجزاء جهان او هستند

آن منتظرانی که ز آیین هایند

گویید بیایند که اینجا همگی یک دستند

ادراک شبانگاهی ما درسی بود

تا باز شود چشم و بگویم همه یک جان هستند

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۷ ، ۰۸:۳۸
حسن ناظم
شبی به خواب من بیا مرا به خلوتی ببر
بیا که دلتنگ تو ام بی تو نمیشود سحر
آینه در آینه شد صورت ماهت ای قمر
بیا که عمر کوته ام بی تو نمیدهد ثمر
گویم از آن دمی که شد در سر ما خیال تو
از آ ن زمان که عشق تو چون نفس است ومستمر
برد به پرواز و مرا بر پر سیمرغ نشاند
آنکه رهاست از جهان صاحب اعجاز و نظر
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۷ ، ۱۷:۰۹
حسن ناظم
چه خوش و آب و رنگ عشقی که ز چشم تو شد آغار
چه بلند و در چه اوجی است
به خیالت ای گل آواز

به هوای کویت این بار
صنما کجا روم باز
نه ، بدان ، دوا نگردم به طبابت طبیبان
که سرم شده هوایی و تویی علاج این راز

چو به دام عشق گشتم نشود رها عنانم
و هر آن عنان ببازم و به دام بسته ام باز

چه شود شوی دوباره تو به کوی ما خرامان
که دمی نیاز دارم به نگاه های پر ناز
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۷ ، ۱۷:۰۷
حسن ناظم

نه سری که سر گذارم به سرا و سایه بانش

نه دلی که دل ببازم به فنای جاودانش

نه خودی مانده خدایا و نه خیالی از دو چشمش

نه شود شوم روانه ز شعاع تار مویش

نه توان تاب دارم به تمامی طوافش

نه سزاست سوز و حسرت چو نمیرسم به قافش

نه به بند باده باشم نه اسیر می ، فروشش

نه رها شوم ز عشقش چو غلامه حلقه گوشش


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۷ ، ۱۶:۴۲
حسن ناظم
به نای بلبلی غریب که سر سپرده بر عدم
نفس بده به چه چهم که بی تو پژمرده شدم
مگر نبود حکم عشق حکم وصال عاشقان
پس از چه روست این فراق چرا سزاست بار غم
گفت به من منادیت که راه توست مستقیم
ولی ببین که گم شدم هر نفس آواره شدم
سر چو به پای عشق تو به هر قصیده باختم
روا نبود درد عشق ، که در غمت شناختم
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۷ ، ۱۰:۳۰
حسن ناظم
شهره آفاق عشق
گشته ام از عشق تو
رفته ام اندر سما
کوی به کوی ، کوی تو
گر نتوانم رسم
خرده بر این خاک نیست
خاکی بی مقصدم
واله و مفتون تو
گفت شبی مطربی
در طرب آ و بخوان
خواندم از آن شب به عشق
هر نفس از روی تو
گر که نشانم دهی
یا که دهی از سبو
من به جهان خرم ام
مست به مینای تو
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۷ ، ۲۳:۳۶
حسن ناظم
صنما به ناز مژگان سر تره های افشان
به دمی مرا دوا کن نظری به جان ما کن
شب عشق میفروشان ، همه وعده از تو دادند
تو بیا به کوی ایشان ، همه وعده ها وفا کن
با تو گر به میگساری ، همه عمر می بنوشم
به کرم مرا ببخشا ، به طرب مرا فنا کن
بگذشت روزگاری ومقیم کوی اویم
چه از این دهد مرا به ، که بگویمش عطا کن
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۷ ، ۱۸:۲۹
حسن ناظم