شعر وغزلهای من

شعر چهار بیتی غزل

شعر وغزلهای من

شعر چهار بیتی غزل

اشعار مندرج در این وبلاگ متعلق به اینجانب می باشد و استفاده از آنها بدون ذکر منبع ممنوع است

پیام های کوتاه
  • ۱۸ تیر ۹۹ , ۰۳:۴۴
    فنا
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
پیوندها

۸ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

آید نسیمی از بهشت از سوی آن زیبا سرشت
آید که ویرانم کند چون شیخ صنعان در کنشت
یک عمر در طاعت بدی عاکف به کعبه در ثواب
حالا بیا کافر شو و با سیب حوا شو خراب
چون مدعی گشتی که دوست برتر تو را خواهد غرور
آمد ز وحدت رانده ای باید ز کثرت ها عبور
با عشق ، نا ممکن ها بدان از پرده پیدا می شود
خواهی بیابی راه را با عشق او ، آن می شود
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۲۷
حسن ناظم
مثل روشنی رسیدی ، تو چو رود جاری هستی
که به خاک خشک و تشنه مثل زندگی نشستی
تو همان تحولی که رنگ اعجاز شکوفه
تب بی کسی بریده و به این خانه رسیده
شب آینه سحر شد ، همه غمها پشت سر شد
تو بیا که با تو پرواز ، به سرور مستمر شد
نه دگر خیال و دردی ، رفته از من هرچه سردی
همه عاشقانه ها را ، تو به شور دوره کردی
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۴ ، ۱۱:۰۲
حسن ناظم
بنشین به کنج عزلت ، همه ماجرا رها کن
تو به جام میفروشان ، غم هجر را دوا کن
پس از آن خمار و مستی که تو در دلم نشستی
به کدام باده خوانی ، تو بخوان مرا فنا کن
پس از این نمانده شوقی به جز اشتیاق دیدار
صنما بگیر و بستان تو نظر به مبتلا کن
سر باده سرورم همچو عالمت به شورم
تو که تکنواز عشقی ، بنواز و زیر و رو کن
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۴ ، ۱۱:۲۳
حسن ناظم
بیا ضمیر عشق باش ، زمان صرف عاشقی
بیا کنار گل، بیا ، برای لمس رازقی
بیا ترانه ای بساز ، که شب شکن شود دمی
بیا و آتشی بزن ، به جان، به هست عالمی
طریق روی ماه تو ، نگار من به قدر جان
می ارزد ار تو باشی و من به طواف محرمی
کجاست اوج درک من ز مصدر تعالی ات
دمی که معتکف شوم به ناز چشم منعمی
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۴ ، ۰۷:۵۱
حسن ناظم
رهایی از دو چشمت را ، توانم نیست
مرا در خانه مهتابی بجز رویت، نگارم نیست
شهاب آسمان عشق گذشت از عمق چشمانت
در این روشنگری بودم ، که دیدم تن به جانم نیست
تنی از جنس نورم داد شعوری بود و شورم داد
در این پرواز بی پایان به جز درکش، حضوری نیست
به تنهایی او سوگند تمام هستی و ارکان
به مقیاس جلال او به قدر تار مویی نیست
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۵۲
حسن ناظم
به عشق تو صحرا به صحرا دویدم
به عشق تو شبها و شبها پی صبح سپیدم
به عشق تو بارون به عشق تو ساحل
فدای تو این دل فدای تو این دل
به عشق تو معنا شده تمام وجودم
شب و مستی و مهتاب هر آنچه که بودم
به عشق تو پر زدم و با تو پریدم
هر آینه جز تو کسی رو ندیدم
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۴ ، ۰۷:۱۶
حسن ناظم
به کوی دوست که رفتی گلایه ها بگذار
که در هوای عشق نباشد بجز عنایت یار
به جام می زدگان ، مست دائمان همیشه
خمار
به جز تو باده که ریزد ای صاحب اسرار
هوای میکده عشق به یکباره عطر تازه گرفت
پس از گشایش مویت به شکل بی تکرار
کلام عشق که خوشتر نباشد از آن سخنی
ببین چگونه می بردم در هوای آن دلدار
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۱۴
حسن ناظم
عشق عدم مصدر جمله ادراک هاست
زخم شهیدان عشق تازه ز فتراک هاست
هرکه یقین آورد موصف رحمان اوست
هرکه ندارد غمش باز رحیمش به جاست
عاقبت این پرده ها شش جهتش باز شد
راز عدم بسته و خارج این چرخه هاست
وصف چو گویم تو را جان زتنم می رود
جان شهیدان عشق رفته به شوق شماست
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۱۰
حسن ناظم