به غمزه ای فدا کنم
دوشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۳۷ ق.ظ
تا تو به خواب من شدی
بی خور و خواب گشته ام
شرب مدام من شدی
مست و خراب گشته ام
در طلبت دمم نبود
تا که تو را صدا کنم
زخمه به ساز دل زدی
تا که خدا خدا کنم
گویمت از فراق و تو
وعده قدر می دهی
قدر من آن زمان بود
که طرره از تو وا کنم
فاش نمیشود که ما
عاشق و معشوق همیم
اگر که در کوی تو جان
به غمزه ای فدا کنم
بی خور و خواب گشته ام
شرب مدام من شدی
مست و خراب گشته ام
در طلبت دمم نبود
تا که تو را صدا کنم
زخمه به ساز دل زدی
تا که خدا خدا کنم
گویمت از فراق و تو
وعده قدر می دهی
قدر من آن زمان بود
که طرره از تو وا کنم
فاش نمیشود که ما
عاشق و معشوق همیم
اگر که در کوی تو جان
به غمزه ای فدا کنم
۹۶/۰۳/۰۱