ساحت دوست
پنجشنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۵۱ ق.ظ
گرچه که در ساحت دوست همچو خسی خمیده ام
چون تو به خواب من شدی ذره ی پر کشیده ام
ندانم از کجا شده این همه دل داده گی ام
فقط تو مانده ای و تو در ره آوارگی ام
گم شدم از خودم چنان که یافتنم محال شد
قسم به توحید تو عشق باعث این وصال شد
گفت تخلصت کجاست شاعر بی نام و نشان
گفتمش این شراب برد نام و نشان و روح وجان
چون تو به خواب من شدی ذره ی پر کشیده ام
ندانم از کجا شده این همه دل داده گی ام
فقط تو مانده ای و تو در ره آوارگی ام
گم شدم از خودم چنان که یافتنم محال شد
قسم به توحید تو عشق باعث این وصال شد
گفت تخلصت کجاست شاعر بی نام و نشان
گفتمش این شراب برد نام و نشان و روح وجان
۹۶/۰۳/۰۴