به عشق تو شبها و شبها پی صبح سپیدم
به عشق تو بارون به عشق تو ساحل
فدای تو این دل فدای تو این دل
به عشق تو معنا شده تمام وجودم
شب و مستی و مهتاب هر آنچه که بودم
به عشق تو پر زدم و با تو پریدم
هر آینه جز تو کسی رو ندیدم
رسیدم به شعری که یاد تو دارد
رسیدم به دریا که کام تو دارد
رسیدم به طوفان به موج خروشان
که این شور جوشان ز شوق تو دارد
صدا کن مرا ای دمت عاشقانه
تجلی کن ای جان به بزم شبانه
که این سر نهادن به موج خروشان
پس از اتصالم به اوج تو آمد
تو یه شعری یه غزل
تو ظریفی مثل احساس
چشمای رنگ عسل
تو به تنهایی دنیام
گفتی که دیگه نباش
اون میدونه که باهاشم از ازل
اونقدر واژه رنگی
پشت احساسم گذاشتی
که دیگه رنگین کمونم پررنگ بی بدل
ترس من ترس نبودت
لغزش من از سجودت
راحت حرفهارو گفتن تو کمک کن در عمل
تو مارا این چنین عاشق
هوادار خودت کردی
ز چشمان تو شد فتنه
گرفتار خودت کردی
ز بس زیبا و شیرینی
به جان خسته میشینی
تو آن مضمون پنهانی
که تعبیرش خودت کردی
کنار رنگ چشمانت
وصال و قدر میبینم
تو اعجازی بر این قصه
که تعریفش خودت کردی
بهارستان گیسویت
چه خواب روشنی دارد
تو خاموشیه اضدادی
که ترسیمش خودت کردی
حسن ناظم 94/06/29
گل پیچک کهنسال جاده عشق قدیمی
رد محو خاطره جای پاهای صمیمی
ابر بارونی احساس بغض خیس چشمای ناز
یاد حرفایی که گفتیم حس گم شدن تو پرواز
خستگی نداشت شبامون شوق پرواز که داشتیم
واسه عاشقانه هامون روز و شب وقت می گذاشتیم
حالا نیستی و دوباره توی این کوچه می گردم
حالا نیستی و می فهمم چرا دستام سرد سردن
حسن ناظم 94/04/14