شعر وغزلهای من

شعر چهار بیتی غزل

شعر وغزلهای من

شعر چهار بیتی غزل

اشعار مندرج در این وبلاگ متعلق به اینجانب می باشد و استفاده از آنها بدون ذکر منبع ممنوع است

پیام های کوتاه
  • ۱۸ تیر ۹۹ , ۰۳:۴۴
    فنا
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
پیوندها

۲۶ مطلب با موضوع «طرب» ثبت شده است

آنچه دلم میبرد قامت رعنای اوست
جان مرا تازه کرد یک نگه چشم دوست
دل که تمنا نداشت یک گل بیتا نداشت
طاقت بلبل ربود عطر تولی دوست
میدمد از نای جان بلبل شیرین زبان
چه چه او ناشی از شوق تماشای دوست
ساقی اگر می ، دهد مطرب اگر نی زند
کار جهانم شود گردش در کوی دوست
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۸:۴۷
حسن ناظم
دست من بر ساغرت ای ساقیا دارد نیاز
ای دوای درد من ای دلبرا ای چاره ساز
شوق فرهادین به قلبم  نازنین افکنده ای
تا که کوهی برکنم در درک این راز و نیاز
جان عاشق گشته در پای تو معطوف فنا
آ و جانی تازه ده تا نو کنم سجاده باز
سر به سرر دوست بستیم و خدا در دل نشست
بیش از این سالک ندارد حاجتی ای دل نواز
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۲۹
حسن ناظم
بنشین به کنج عزلت ، همه ماجرا رها کن
تو به جام میفروشان ، غم هجر را دوا کن
پس از آن خمار و مستی که تو در دلم نشستی
به کدام باده خوانی ، تو بخوان مرا فنا کن
پس از این نمانده شوقی به جز اشتیاق دیدار
صنما بگیر و بستان تو نظر به مبتلا کن
سر باده سرورم همچو عالمت به شورم
تو که تکنواز عشقی ، بنواز و زیر و رو کن
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۴ ، ۱۱:۲۳
حسن ناظم
سر می نهم بر پای تو پر می شوم از های تو
از خانه بیرون می شوم با هو و با یاهوی تو
حرمی به جان افتاده تا بر جوش و پرشورم کند
این عشق سوزان میرسد از سوی تو از سوی تو
ما سر به دارانیم بس این دار دنیا شد قفس
ما ببر در این نفس تا جان شود همسوی تو
از خضر درمانی رسید سر داده را جانی رسید
تا باز قربانی کند جانی دگر در کوی تو
عیسی دمی در ما دمید از سرر آن آمد نوید
امشب هویدا می شود رحمت ز کوه تور تو
مستی و می آغشته شد بر خمم وحدانیو شد
یکتایی این رود ها در عمق دریاییه تو
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۴ ، ۱۰:۵۱
حسن ناظم
به طرف غمگسار می شبی ترانه خوان شدم
به بوسه بر لبان نی ، نفیر عاشقان شدم
هر آن دمی که می رسد به قدسیان سلام ما
به فعل واجبت دهند جواب اتصال را
نماند فکر بی کسی برای کس که با تو شد
که ذکر با تو بودنم به عالمی اندازه شد
چو شرب ناب می کنم به دستهای ساقی ات
دلم به لرزه می رود به شوق عشق باقی ات
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۴ ، ۱۳:۱۹
حسن ناظم
برساز دل چنگی بزن ای خالق آیینه ها
جان را ز غمها وا رهان در صبحگاه سینه ها
دل را ربودی با میت عاشق شدم اندر پی ات
حالا بیا سازی بزن ما را بچرخان بی هوا
رومی و بلخی نیستم گنجی و عریان نیستم
من بی هوا افتاده ام در بزم این بی کینه ها
هر دم که خواندم نام تو افتاد دل در دام تو
تسلیم چشمان تو ام چون خوانده ای ای دلربا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۴ ، ۱۰:۲۷
حسن ناظم