آنچه دلم میبرد قامت رعنای اوست
جان مرا تازه کرد یک نگه چشم دوست
دل که تمنا نداشت یک گل بیتا نداشت
طاقت بلبل ربود عطر تولی دوست
میدمد از نای جان بلبل شیرین زبان
چه چه او ناشی از شوق تماشای دوست
ساقی اگر می ، دهد مطرب اگر نی زند
کار جهانم شود گردش در کوی دوست
جان مرا تازه کرد یک نگه چشم دوست
دل که تمنا نداشت یک گل بیتا نداشت
طاقت بلبل ربود عطر تولی دوست
میدمد از نای جان بلبل شیرین زبان
چه چه او ناشی از شوق تماشای دوست
ساقی اگر می ، دهد مطرب اگر نی زند
کار جهانم شود گردش در کوی دوست