شعر وغزلهای من

شعر چهار بیتی غزل

شعر وغزلهای من

شعر چهار بیتی غزل

اشعار مندرج در این وبلاگ متعلق به اینجانب می باشد و استفاده از آنها بدون ذکر منبع ممنوع است

پیام های کوتاه
  • ۱۸ تیر ۹۹ , ۰۳:۴۴
    فنا
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
پیوندها

۲۶ مطلب با موضوع «طرب» ثبت شده است

من عمرم به شوق نگاهت گذشت
تو دلتنگیه روی ماهت گذشت

چه شبها که تا صبح تو انتظار
تو تنهام نزاشتی با رویات گذشت

شدم صاحب شعر و طبعی لطیف
تو از بس لطیفی و یادت گذشت

قراری ندارم به جز با چشات
با عشق نگاه تو روزهام گذشت
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۶ ، ۱۲:۳۱
حسن ناظم
گفت مرا یک سخن مطرب مه روی من

غصه رها کن بیا بر بط و چنگی بزن

خیز و به گردش بساز حلقه رقص سما

حال که شاهد شدی شاهد این ماجرا

مست شو از ساغری کو بردت بر دری

باور عشقت دهند در سر نا باوری

کوی فنایان کجاست عالم و امکان کجا

کین همه وهم و خیال ، او پس این ماجرا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۵ ، ۱۴:۳۴
حسن ناظم
دلبر من کجا روی ، ز خواب ناز من نرو

تو همه ادراکی و عشق ، بنده نواز من نرو

مست شراب ناب تو رفته شبی به خواب تو

چه جلوه ها که کرده ای ، دیده مکن آب و نرو

شکر وجود میکنم ، سر به سجود میکنم

گرچه به خواب مانده ام ، معبد و معبود نرو

دیده امت به خوابها ، فارغ ازین حجاب ها

گفتی ازین بیش مگو پای منه بیش نرو
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۵ ، ۰۸:۰۲
حسن ناظم
چو هوای کو و وصلش همه در نماز دارم

و غلام عشق گشتم، چه جز او نیاز دارم

نگذار خواجه ما را ، سر این سجده به خواهش

خبری ز شمع رویش ، به شبم نیاز دارم

مگر آن خمار مستی که به شوق داده بودی

به دو غفلتم فنا شد ، که قفس نیاز دارم

به طرب گشوده ام پر، تو بیا مرا رها کن

که دگر نمانده باشم ، چو به او نیاز دارم
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۵ ، ۲۱:۴۲
حسن ناظم
مطرب نوایی تازه کن این عشق را آوازه کن
با می پرستانت ببر ما را ببر ما را ببر
با جمع مستانت ببر ما را ببر ما را ببر
مطرب به چنگ و عود زن از عالم لاهوت زن
چرخان و حیرانت شدم ما را ببر ما را ببر
حالا شدم پر شور و شر ما را ببر ما را ببر
مطرب نگاهت آشناست انگار چشمان خداست
نوری درونم شعله زد ما را ببر ما را ببر
این نور از چشم شماست ما را ببر ما را ببر
مطرب به سازت بارها خالی شدم از دردها
ای درد و ای درمان عشق مارا ببر ما را ببر
دریای بی پایان عشق ما را ببر ما را ببر
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۵ ، ۲۱:۱۴
حسن ناظم
آوای درونم را بشنید و جوابم داد
آن مطرب بارانی از آب حیاتم داد
حیران رخش گشتم سرگشته در گردون
او عشق به جانم ریخت از کوزه شرابم داد
مستان همه در شور و در شوق تو چرخانند
او عامل این شوق و او آنکه نجاتم داد
هر سوی نظر کردم شد کعبه و شد قبله
چون در دل دریایی هر قبله که بادا باد
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۵ ، ۰۹:۴۳
حسن ناظم
چشمه ای آب زلالی رحمتت چو رود جاریست
بگذر که خشک زارم که به جز تو بی قراریست
همه واژه ها شکسته پیش وسعت وجودت
خالق عشقی و عالم همه رفته در سجودت
به طواف بی نهایت چو روی مجو ز مقصد
که تمام عشق بازی ، بو ود آن شور مجدد
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۵ ، ۰۸:۰۳
حسن ناظم
هیچ نبود و هیچ نیست غیر تو در خیال ما

عطر و شمیمت آشناست ای گل بی زوال ما

هرچه به باغ میزند تگرگ تشویش و جنون

مانده به عشق تو به جا این تن زخم دار ما

صبح به گفتگو نشست بلبل دل به گلشنت

تا که بخوانی اش به بر ، وصل تو آرزوی ما

بزم شراب و روی گل بلبل مست و جام دل

بگو که با وضو شود شاهد ماجرای ما
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۵ ، ۰۸:۰۹
حسن ناظم
و این گونه مهیا شد ، سفر در عمق چشمانت
که از عالم برون گشتم ، به ناز و تیر مژگانت
سفر در خویش میکردم ، درون ذره ای کوچک
واین ذره برابر بود و می بردم به اقیانوس ، حیرانت
تمام هستی از سازی که مطرب میزند ، در شور
به گردش آمدم من هم در این تند آب ، عطشانت
به خورشید رخت ای دوست تماشا را توانم نیست
منم یک قطره کوچک ، فنا در حرم دستانت
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۵۷
حسن ناظم
ز سکون شب برون آ تو به رقص بامدادی
ز طرب دمی بچرخ و بنشین به عشق و شادی
ز ستاره ها گذشتن گرچه کار ساده ای نیست
چو به صبح دل ببندی دگر هیچ چاره ای نیست
دگر اینکه من نباشم دگر اینکه او نباشد
همه تن به حکم واحد نگری دگر نباشد
به وصال او رسیدن شده مطلع و غروبم
که به شوق او به سازم زخمه بر طرب بکوبم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۰۶
حسن ناظم