با عشق او آمیختن از باده هایش ریختن
در مستی پروانه ها درمان ندارد سوختن
از نای او گوید به من آن طائر شیرین سخن
اینجا مجال عشق نیست باید برون گردی ز تن
ساییده سر بر سجده ها آن زاهد در بند تن
گفتم به او برکن بیا این خرقه را از جان وتن
ای مطربا آهنگ نو در ساز این عالم بزن
گویا که باید پر زدن با اسرفیل صور زن
حسن ناظم
14/2/94