شعر وغزلهای من

شعر چهار بیتی غزل

شعر وغزلهای من

شعر چهار بیتی غزل

اشعار مندرج در این وبلاگ متعلق به اینجانب می باشد و استفاده از آنها بدون ذکر منبع ممنوع است

پیام های کوتاه
  • ۱۸ تیر ۹۹ , ۰۳:۴۴
    فنا
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
پیوندها

۴۲ مطلب با موضوع «عشق» ثبت شده است


غم به شراب رفت و من بر طرب آغشته شدم

رنج و عذاب رفت ومن شاهد بی شبهه شدم

آب حیات داد و من باقی بی بقعه شدم

ساغر ناب داد و من مست به تب برده شدم

گفته خموش باش و من شور فزاینده شدم

گفته به هوش باش ومن بی سر و بی هوش شدم

طره به باد داد و من عاشق بی چاره شدم

شعله به جان فتاد و من فانی و چون دود شدم

دست به ساز برد و من چرخش بی وقفه شدم

قصه دراز بود و من خوانده به یک جمله شدم

می کشد او مهار را می برد این سوار را

گام کجا نهاده ام چون که بر آورده شدم

فاتح اسماء و عدم گفت در آن سپیده دم

بر ره عشق آمدی ، گفتم و آکنده شدم

سینه به سینه گفته شد راز میان من و او

بر سر خوان معرفت چون که بر او بنده شدم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۵ ، ۰۸:۴۶
حسن ناظم
تشویش یک گل سرخ در فصل ارغوانی
دلداری شقایق آغوش آسمانی
پس ازگرمای تابستان نوبت به مهر افتاد
فصلی که عاشقانه رنگی به بوم می داد
یک گل که خو گرفته با شور و حال این باغ
رنگش کمی پریده ، رفته است قرمز داغ
می داند هر سپیده یک بی شمار بر عکس
کم می شود زمان ماندن درون این عکس
تشویشی از درونش می آید و نداند
این جا کجای بازی است باید کجا براند
اما شبی شقایق حرفی ز دیگری گفت
از عشقی و وصالی از جام بهتری گفت
گفتا که عاشقانه بر باغ و گل نظر کن
در پای دلنشینی عزم فنا ، سفر کن
آنجا که مه جبینی از جنس نور باشد
بزمیست پر ز مستی پر از حضور باشد
دیگر نه جای بودن ، ریشه نکن در این خاک
ای یار آسمانی آغوش آسمانی باید رسی به افلاک
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۳:۲۶
حسن ناظم
در شب من بهانه شو هوای عاشقانه شو
هر نفسی و هر دمی بیا تو جاودانه شو
کنار من بشین که تو اوج نیاز و خواهشی
عطر دعای عاشق و نتیجه نیایشی
قطره به قطره رحمتت باریده بر وجود من
نقشی از ادراک زده به عمق تار وپود من
وصال وقدر می رسد وقت حضور دلبرم
او که به شوق می دهد عشق مدام هر سحرم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۵ ، ۰۷:۵۸
حسن ناظم
نگار من به کار من ثمر ده ،بیا با یک نگاه خود به جان من اثر ده
طریق عشق بازان پر خطر شد ، بیا از این خطر ما را گذر ده
نمانده جان نمانده تن نمانده ، مرا در راه دیدارت امان ده
جهان برعاشق تو آشیان نیست، بیا ما را به یک باده تکان ده
هوایت رفته در سر بی قرارم ، بیا صبری به عاشق توامان ده
شبی در کوچه لیلا شکسته ، دلی گر می توانی دل ستان ده
به حافظ گفته بودی از لسانی ، بیا بر شاهدش غیبت نشان ده
دمی از خلق وخالق گفتگو شد ،بیا خالق دمی بر بی دمان ده
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۰۹
حسن ناظم
به عطر گل به ناز شب به لطف بوسه های تو
قدم زدم کنار عشق دوباره پا به پای تو
تویی که شام قصه را شبیه روز کرده ای
منی که دل سپرده ام به نور چشمهای تو
اسیر و بنده ام ببین چگونه بگذرم ازین
چگونه می کشد مرا کشنده زلفهای تو
در آن شبی که باختم تمام هستی ام به دم
سر به عدم نهاده ام به یک نفس به سوی تو
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۲۱
حسن ناظم
آید نسیمی از بهشت از سوی آن زیبا سرشت
آید که ویرانم کند چون شیخ صنعان در کنشت
یک عمر در طاعت بدی عاکف به کعبه در ثواب
حالا بیا کافر شو و با سیب حوا شو خراب
چون مدعی گشتی که دوست برتر تو را خواهد غرور
آمد ز وحدت رانده ای باید ز کثرت ها عبور
با عشق ، نا ممکن ها بدان از پرده پیدا می شود
خواهی بیابی راه را با عشق او ، آن می شود
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۲۷
حسن ناظم
بیا ضمیر عشق باش ، زمان صرف عاشقی
بیا کنار گل، بیا ، برای لمس رازقی
بیا ترانه ای بساز ، که شب شکن شود دمی
بیا و آتشی بزن ، به جان، به هست عالمی
طریق روی ماه تو ، نگار من به قدر جان
می ارزد ار تو باشی و من به طواف محرمی
کجاست اوج درک من ز مصدر تعالی ات
دمی که معتکف شوم به ناز چشم منعمی
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۴ ، ۰۷:۵۱
حسن ناظم
به کوی دوست که رفتی گلایه ها بگذار
که در هوای عشق نباشد بجز عنایت یار
به جام می زدگان ، مست دائمان همیشه
خمار
به جز تو باده که ریزد ای صاحب اسرار
هوای میکده عشق به یکباره عطر تازه گرفت
پس از گشایش مویت به شکل بی تکرار
کلام عشق که خوشتر نباشد از آن سخنی
ببین چگونه می بردم در هوای آن دلدار
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۱۴
حسن ناظم
عشق عدم مصدر جمله ادراک هاست
زخم شهیدان عشق تازه ز فتراک هاست
هرکه یقین آورد موصف رحمان اوست
هرکه ندارد غمش باز رحیمش به جاست
عاقبت این پرده ها شش جهتش باز شد
راز عدم بسته و خارج این چرخه هاست
وصف چو گویم تو را جان زتنم می رود
جان شهیدان عشق رفته به شوق شماست
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۱۰
حسن ناظم
نه اوصاف رویت توانم بگویم
نه از تو نشانی که آن را بجویم
من آن عاشقم غرق احساس شیرین
که در بیستون جان دهم گر نیایی به بالین
من ان فکر عریان سهرابیم
که در شاخه نور می یابیم
من آن برگ حیران به رودی روانم
به دریای عشقت تو آخر رسانم
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۴ ، ۱۱:۱۲
حسن ناظم